شوق دیدار حضرت دوست
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
تلفنم زنگ خورد از آن سوی خط صدای یک غریبه خبری را می دهد که مو را بر تنم سیخ می کند .خبری ناباورانه ،شما برای دیدار مردم خوزستان و کرمان با مقام معظم رهبری دعوت شده اید.مکالمه ای کوتاه و مختصر اما بشدت منقلب کننده.تماس که قطع می شود به فکر فرو می روم نمیدانم در مکالمه با او چه گفتم ، چکار باید بکنم ، حول شده ام و این پا و آن پا می کنم.این خبر رویای همه بچه های گروه سرود زهرائیون بود که به واقعیت پیوسته بود.قبل از این در کارنامه گروهمان چه در کربلا چه حرم اما رضا(ع) ، مرقد امام خمینی(ره) و اماکن مختلف مذهبی دیگراجرای برنامه داشته ایم اما این اجرا حلاوت و شیرینی دیگری داشت. تلفنم را بر می دارم میخواهم این خبر مسرت بخش را به سرعت به عزیزانم خبر دهم.اما می گویم نه بگذار حضوری این شادی را با دیگران تقسیم کنم و واکنش خانواده را از نزدیک ببینم.به سرعت به سمت منزل رهسپار می شوم وقتی که به خانه رسیدم خانواده بسرعت متوجه می شوند اتفاقی افتاده ، می گویند چرا حول شده ای و چرا آرام و قرار نداری.خبر را که می دهم همه شوکه شده و خوشحال می شوند. واقعا این دیدار از آن دست اتفاقاتی است که ممکن است در زندگی هر فردی فقط یکبار تکرار شود که بتوانند مولا و مقتدای خود را از نزدیک ببیند.خیلی وقت ندارم باید کوله بار سفر را ببندم و رهسپار دیار حضرت دوست شویم.
جمعه میرسد، وعدگاه ما مصلی اهواز است، 7 صبح همه آنجا جمع شدیم .اغلب افراد چشمانشان قرمز است یا از اشک شوق یا بی خوابی شب قبل ناشی از بی قراری و ذوق وافر.برخی از دوستان دیگر نیز به این دیدار دعوت شده اند که در اینجا آنها را می بینم و باهم چاق سلامتی می کنیم. اعضا گروه سرودم (گروه سرود بین المللی زهرائیون) متشکل از نوجوانان غیور منطقه کوت عبدالله هم دعوت هستند و آمده اند. از حال و هوای دوستان که می پرسم همه از من شیداترند .حین صحبت کردن هستیم که اتوبوس ها یکی پس از دیگری از راه می رسند و فضا به ذکر صلوات عطرآگین می شود . نفرات به سمت اتوبوس ها هدایت می شوند ساعت 8 شده است که کاروان به راه می افتد . بعد از توقف در اندیمشک و خواندن نماز و خوردن نهار به مسیر خود ادامه میدهیم حوالی ساعت 30/11 شب میرسیم تهران که اعلام می کنند محل اسکان ما حسینیه امام سجاد(ع) است .شب در آنجا بیتوته می کنیم . صبح پس از خواندن نماز و خوردن صبحانه آماده رفتن به سوی کوی یار می شویم.مسافت ما از محل اسکان تا حسینیه امام خمینی(ره) محل دیدار با مقام معظم رهبری فاصله چندانی ندارد .پیاده راه می افتیم، هوا در اینجا سرد است اما ما دلگرم و ذوق زده از این دعوت با گام های بلند بسرعت مسافت را طی می کنیم تا به مقصد می رسیم.صبح روز شنبه است ساعت 8 صبح ، درب گیت های ورودی ول وله ای برپاست زنان و مردان در صفوف از همه جدا همه خوشحال و خندان در صف ایستاده اند برای انجام مراحل بازرسی و دریافت کارت ورود به سالن . دلهره دارم و تپش قلبم هر لحظه بیشتر می شود اما وقتی کارت ورود به جلسه به دستم میرسد نفس راحتی از ته دل می کشم. این دیدار یک حلاوت و شیرینی وصف ناپذیری دارد مخصوصا اگر بار اول هم باشد.
به سالن اصلی که می رویم به سرعت به جایی که برایمان مشخص شده هدایت می شویم .فوج فوج عاشق دلباخته را از اقوام مختلف با لباس های محلی و گویش های خاص می بینیم که وارد سالن می شوند و با هم خوش و بش می کنند. چهره های آشنای زیادی را در اینجا می بینم ازآیت الله کعبی و آیت الله فرحانی و حجت الاسلام موسوی فرد نماینده ولی فقیه در خوزستان تا استاندار خوزستان، دکتر عبدعلی ناصری مدیرعامل توسعه نیشکر و…
در خلسه بودم ،این فضا انرژی عجیبی به من داده بود مدام ذکر “اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ” را زیر لب زمزمه می کردم آخه آمده بودم به دیدار فرزند حضرت زهرا(س) .همه مشغولند و سرمست از این دیدار ،یکی برای دیگری سربند “ما ملت امام حسینیم” می بندد دیگر سربند ” لبیک یا مهدی” و سربند”لبیک یا خامنه ای” برخی هم در حال نوشتن متنی در کف دست خود هستند مثل نوشته”جانم فدای رهبر” .بچه های گروه سرود با لباس های متحد الشکل عربی(دشداشه) و چفیه بر گردن برنامه خود را با قطعاتی در وصف شهید حاج قاسم سلیمانی همچنین مظلومیت مردم فلسطین و واقعه غزه اجرا نمودند.وقتی سرود به قسمت الله اکبر نصر من ا… و فتح قریب می رسند همه سالن با مشت گره کرده به مثابه یک مشت واحد با بچه های زهرائیون همنوا می شوند.
بعد از اجرای سرود همه همه ای به پا می شود و سالن به یکباره به سکوت می رود،لحظه موعود فرا می رسد گویی که جان جانان می آید.همه نگاه ها به پرده سرمه ای رنگ زیر نوشته آیه 23 سوره مبارکه الأحزاب ” مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ” دوخته شده است، پرده کنار می رود.
ماه رخ می نماید.دیگر هرآنچه داشتیم به ذوق تبدیل شده بود باید آنچه را که با چشمانمان می دیدیم بسرعت در دلمان ثبت میکردیم.
عجب سروی عجب ماهی عجب یاقوت و مرجانی عجب جسمی عجب عقلی عجب عشقی عجب جانی.
رهبری با عظمت وصف ناشدنی و با متانت و لبخند همیشگی سلام و خوش آمدگویی می کند، همه به وجد آمده اند و بر می خیزند ، برخی ها اشک شوق می ریزند وصلوات است که فضا را در هم می شکند ،سیل خروشان جمعیت موجی را ر وبه جلو ایجاد می کنند ، می خواهند به منبع نور برسند ، طنین صل علی محمد رهبر ما خوش آمد سالن را به لرزه می اندازد.
حاج صادق آهنگران قطعه ای را در وصف حاج قاسم خواندند و پس ازآن حضرت آقا سخنان خود را آغاز نمودند با فرمایشاتی در باب خوزستان بعنوان نماد همدلی و همبستگی همهی ملّت ایران و دفاع مردم خوزستان در برهه های مختلف تاریخ از تمامیت ارضی کشور در برابر دشمنان.از رشادت های سردار هور شهید علی هاشمی در دوران جنگ و مرکز مقاومت بودن خوزستان تا هویّت عمیق فرهنگی ، نخبهپروری ، نجابت اخلاقی و ایمان مردم کرمان، سردار دلها حاج قاسم سلیمانی و نکاتی پیرامون مشارکت قوی در انتخابات پیش رو و بی نظیر بودن حادثه غزه و شکست همینه رژیم غاصب صهیونیستی و شکست آمریکا در این واقعه بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی بود.
پس از اتمام سخنرانی و خداحافظی حضرت آقا با مردم خوزستان و کرمان ، بسمت محل پذیرایی که برای مهمانان تدارک دیده شده بود رفتیم میهمان سفره کرم حضرت دوست بودیم و پس از انجام فریضه نماز و صرف نهار ، حظ سفرمان کامل شد. تدارکی دیده شده بود تا برای زیارت حضرت معصومه (س) به قم برویم .رفتیم و نائب و زیاره همه عزیزان بودیم در جوار کریمه اهل بیت .از آنجا به زادگاهمان اهواز برگشتیم و من مانده و خوش ترین خاطره زندگیم که وصف آن بر زبان نمی گنجد ، ساعاتی که جزو عمرمان محسوب نمی شود.
به قلم: سیدشاهرخ موسوی نسب
(برگرفته از خاطرات علی اکبر فلاحی- سرپرست گروه سرود زهرائیون)